شبکه چهار - 28 تیر 1398

نسبت "گفتگو" و "تولید علم" (2) ("رگ گردن" یا "فسفر مغز")

نشست (سنت شیعی "احتجاج"؛ گفت‌وگوی حق‌طلبانه)_ میلاد حضرت امام رضا علیه السلام _ دانشگاه رضوی _ مشهد ۱۳۹۳

بسم‌الله الرحمن الرحیم

دهه‌ها قبل مؤسس و بلکه مجدد حوزه‌ی قم مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری صحبت از تخصصی شدن فقه و علوم حوزوی کرده است. از بزرگان دیگری هم در همان دوره مثل مرحوم آیت‌الله بروجردی و بعد از ایشان امام و از قبل از انقلاب به مدت 10، 15 سال صحبت از کرسی‌های آزاد‌اندیشی و مناظره و نظریه‌پردازی و نقد و گفتگوی سالم در همه‌ی عرصه‌ها و در همه‌ی علوم و معارف اعم از حوزوی و دانشگاهی شده است. از پزشکی و مهندسی تا علوم انسانی و اجتماعی تا فقه و اصول و تفسیر و کلام و فلسفه و حدیث و غیره دسته‌کم طی این 10، 15 سال حدود صد بار این موضوع را گفته‌ام. این یک سوال مهمی است. یک بیماری در حوزه و دانشگاه ما وجود دارد. بیماری فکری و معرفت‌شناختی وجود دارد که ما تمایلی به کار جمعی نشان نمی‌دهیم. مثل این‌که اصلاً لازم نمی‌دانیم. انگار دغدغه‌ی این مسئله را نداریم. اصلاً احساس نکرده‌ایم که این‌ها ضرورت دارد. فکر کرده‌ایم این‌ها فرمالیته و نمایشی است و فکر کرده‌ایم این‌ها جزو تشریفات است. چون فکر کرده‌ایم برداشت‌های شخصی و جاه‌طلبانه یا منزلت‌های شخصی مرکز مباحثه و مناظره است و نه این‌که این‌ها کلیدهایی باشد که قفل‌های جدید و مهمی را در ادامه‌ی مسیر فکری در این جامعه باز کند. بحث از شوراهای علمی، شورای فقهی، بحث از تخصصی شدن همه‌ی علوم و از جمله تخصصی شدن خود فقه از چه زمانی مطرح است؟ آیا بدون گفتگو و نقد و مناظره و مباحثه‌ی طلبگی سالم، تخصصی شدن و یا مشورتی شدن نظریه‌پردازی در عرصه‌ی علوم مختلف و حتی فقه امکان دارد؟ بدون گفتگو امکان دارد؟ آیا بدون تخصصی شدن و مشورتی شدن و دخالت و ظهور عقل جمعی در عرصه‌ی علوم مختلف امکان دارد شما با این همه رقیب در مکاتب مختلف در عرصه‌ی نظر و عمل و تمدن‌سازی و فرهنگ‌سازی رقابت بکنید؟ امکان دارد که با این شرایط پنجه در پنجه‌ی این‌ها بیندازی و تمدن‌سازی بکنی؟ بدون مناظره‌های سالم و بدون این کرسی‌ها امکان تولید علم به طرز مؤثر و سرنوشت‌ساز نیست. اگر این‌ها را علم نمی‌دانیم باید این سبک را کنار بگذاریم ولی اگر این‌ها را واقعاً علم می‌دانیم و اگر مدعی هستیم فقه واقعاً یک علم است، اصول فقه علم است، کلام ما علم است باید به این قواعد علمی که در تمام جهان تجربه شده و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به این‌ها سفارش کرده‌اند و خودشان به آن عمل کرده‌اند و در سنت حوزه‌های ما بوده عمل کنیم و آن‌ها را جدی بگیریم. اما چرا جدی نمی‌گیریم و عمل نمی‌کنیم؟ یک موانعی وجود دارد. عمده‌ی آن هم موانع فکری و فرهنگی است. مثلاً ممکن است کسانی بگویند معرفت دینی با بقیه‌ی معارف فرق می‌کند و این‌جا اصل بر تعبد است. به طور خاص هم در عقاید و هم در کلام و فقه بحث تعبد و تفسیر و حدیث است. این‌جا هر چه باب گفتگو و بحث و مناظره و دقت‌های غیر ضروری و پرسش‌های لیزری و گفتگوهای مینیاتوری را باز بکنی مشکل بیشتری درست می‌شود و ممکن است تردید و تشکیک و انشعابات اتفاق بیفتد. من خواهش می‌کنم جریان نظامیه‌سازی خواجه نظام الملک در زمان سلجوقیان و بنی‌عباس در ایران و جریانی که قبل از آن با آل بویه داشتند را یک مقایسه‌ای بکنید. دو رویکرد که هر دو هم در ایران بوده است. قدرت اصلی و بدنه‌ی قدرت در ایران بود. بغداد و خلافت عباسی جلوی صحنه بود ولی پشت صحنه قدرت در اختیار دو جریان در ایران بود که این دو جریان با هم مخالف بودند. یک دوران، دورانِ آل بویه است. شیعیانی که در قرن 3 و 4 و 5 هستند. بزرگ‌ترین مقطع پیشرفت و تمدن‌سازی همه‌ی علوم در تاریخ اسلام در این دوره است و در جهان یک قله است. یعنی اکثر این اسم‌های بزرگی که شما می‌شناسید، از ابن سینا و ابو ریحان و غیره غالباً برای همین دوره هستند. یک دورانی است که یک تفکر شیعی که تمرکز آن روی حوزه‌ی نظر عقلانیت و در حوزه‌ی عمل عدالت بود. این بر تمدن اسلامی حاکم شد. جلسات و کرسی‌های مناظره فراگیر شد. دانشگاه‌ها و حوزه‌های تقریبی فعال شد. یعنی یک حوزه‌ای تشکیل می‌شد که در آن فقه 5 مذهب تدریس می‌شد. به هیچ کس هم توهین نمی‌شد. همین شهید اول، صاحب «لمعه» و شهید ثانی «شرح لمعه» چه کسانی بودند؟ شهید اول 30 استاد سنی دارد. شهید اول و شهید ثانی در کرسی‌های درس فقه خود، فقه 5 مذهب را می‌گفتند. به حدی هم دقیق می‌گفتند که سنی حنفی پیش این آقا می‌آمد و می‌گفت من حنفی هستم و می‌خواهم ببینم طبق فقه حنفی چطور عمل کنم. ایشان می‌گفت طبق فقه شما این‌طور است. جعفری می‌آمد از ایشان سوال می‌کرد، شافعی سوال می‌کرد، مالکی سوال می‌کرد. این‌طور بودند. همین شهید ثانی در شرح لمعه در فقه چه کار می‌کند؟ همین آدم «مولیه المرید» را می‌نویسد. این کتابی که هنوز مجهول است. از اول طلبگی به ما می‌گفتند این را بخوانید. ما هم می‌گفتیم خواهیم خواند و گاهی هم تورق می‌کردیم اما در آخر هم آن را درست نخواندیم. تا این اواخر من به این کتاب نگاه می‌کردم و دیدم چقدر این کتاب امروزی و چقدر جهانی و چقدر منطقی و چقدر قوی است. حال یک بخش‌هایی از آن را خدمت شما عرض می‌کنم. گره‌های ریز و کور مناظره را به لحاظ اخلاقی و روانشناختی و معرفتی باز می‌کند. خب پدران همین حوزه‌ی شیعه، امثال شهید اول و شهید ثانی این‌ها هستند. سربداران در خراسان حکومت تشکیل دادند و دستورالعمل و مانیفست ندارند. فقهای شیعه‌ی زبردست در منطقه کم بودند. شیعه در منطقه، بیشتر شیعه‌ی سیاسی بود و شیعه‌ی‌ فقاهتی ریشه‌ی قوی نداشت. از این‌جا مخفیانه گروهی را به منطقه‌ی شامات و لبنان می‌فرستند و می‌گویند یک فقیه شیعه‌ای آن‌جا هست. از ایشان می‌پرسیم که ما یک حکومت شیعی تشکیل داده‌ایم و مانیفست می‌خواهیم. می‌خواهیم ببینیم سبک زندگی شیعی چطور است؟ سبک زندگی در خوردن، آشامیدن، ازدواج، طلاق، عبادت و به طور کلی احکام زندگی چطور است. می‌روند و می‌بینند ایشان در زندان است. مخفیانه به داخل زندان ارتباط می‌زنند. شهید اول در زندان بدون این‌که هیچ کتاب منبعی در اختیارش باشد لمعه را ظرف چند روز و چند هفته نوشته است و این همان کسی است که 20، 30 استاد سنی دارد و از این‌ها اجازه دارد. اجازه در قرائت صحیح بخاری و غیره دارد. اجازه‌ی اجتهاد از اهل سنت دارد. خلیفه‌ی سنی عثمانی کتاب‌ها و رساله‌های ایشان را که می‌بیند ایشان می‌گوید من می‌خواهم در یکی از مدارس درس بدهم. می‌گوید خودت انتخاب بکن و به هر مدرسه‌ای که خودت می‌خواهی برو. ایشان می‌گوید من استخاره کرده‌ام و می‌خواهم به جبل عامل بروم. می‌گوید برو. روش مناظره را هم نوشته که چطور مناظره کنید. من الان چند مورد آن را می‌خوانم تا ببینید ما به همین ابتداییات این مباحث نه آگاه هستیم و نه ملتزم هستیم. در گفتگو و مناظره موانع مختلفی هست. این‌ها را باید شناسایی کنیم تا ببینیم ما چرا این‌طور هستیم؟ اهل بیت(ع) و رهبران ما آن‌طور بودند. علمای بزرگ و سلف صالح ما که کتاب‌های فقهی آن‌ها کتاب درسی ما در حوزه است این‌طور بوده‌اند. پس ما چرا این‌طور هستیم؟ خواستم این را عرض کنم که نظام دانشگاهی و حوزوی که در زمان آل بویه در بغداد و جهان اسلام گسترش پیدا کرده که در تمام این‌ دانشگاه‌ها کتابخانه‌ی همه‌ی مذاهب و ادیان هست و علمای درجه‌ی اول شیعه هم در همین دوران ظهور کرده‌اند. اصلاً شیخ مفید و سید مرتضی در این دوران بوده‌اند. می‌توان گفت شیخ مفید اولین ولی فقیه عصر غیبت است که توانسته در یک حدودی هم اعمال ولایت بکند. شیخ مفید، شیخ طوسی و سید مرتضی تا وقتی که سلاجقه آمدند و آل بویه ضعیف شد و شکست خورد و آن‌ها شروع به سرکوب کردند و کلاس‌های درس و بحث و مناظره را بستند و شیعه و معتزله را سرکوب کردند و باب گفتگو و بحث را بستند. دانشگاه‌های حکومتی، نظامیه شد. یعنی سلسله‌ی نظامیه‌هایی که در همه جا، از بغداد تا نیشابور ساخته شد و در واقع خواجه نظام الملک آن‌ها را ساخت. گفتند شرط حضور در این کلاس‌ها این است که استاد حتماً باید شافعی باشد. یعنی حنفی و حنبلی هم نباشد چه برسد که شیعه باشد. شرط دیگر این بود که بحث و مناظره تعطیل بشود. استدلال آن‌ها هم این بود که هر جا بحث می‌شود کفر و شرک و اختلاف و انشعاب زیاد می‌شود. باید تعبد داشته باشی. اگر دقت بکنید مشکل درست می‌کند. سری که درد نمی‌کند دستمال نبندید. اگر تعبد داشته باشید بدون سر و صدا و منظم علم تولید می‌کنید. البته کادرسازی وسیعی در سطح کشور انجام شد و آدم‌های بزرگی هم از استاد و شاگرد در آن بودند. از استادهای این‌ها امثال غزالی بودند. این دوره در تاریخ ایران یک دوره‌ی مهمی است. خواجه نظام الملک می‌گوید فقط شافعی و حنفی مذهب هستند یعنی حتی حنبلی و مالکی را قبول ندارد و این‌ها را مذهب نمی‌داند. ولی در عین حال شرط می‌گذارد که استادها فقط باید شافعی باشند. جلسات بحث و مناظره هم تعطیل بشود. دیدگاه و تفکر اشعری حاکم می‌شود. در ظاهر این است که مناظره و اختلاف کم می‌شود اما یک نتیجه‌ی دیگری هم دارد. انشعاب و دعوا و اختلاف کم می‌شود اما رکود فکری هم ایجاد می‌شود و آسیب‌پذیر می‌شوی و می‌پوسی و با کوچک‌ترین هجوم رسانه‌ای دشمن از بیرون از هم می‌پاشی و دچار فروپاشی می‌شوی. چون قوی نیستی. دوران آل بویه را با دوران سلجوقی‌ها مقایسه کنید. در همین ایران و بغداد که مرکز حکومت اسلامی بوده یک مرتبه دانشگاه‌ها که کتابخانه‌هایی از همه‌ی مکاتب داشتند و جلسات مناظره برقرار بود و دیدگاه‌های تقریبی بیان می‌شد، یعنی وقتی که می‌خواست فقه و کلام و تفسیر و حدیث بگوید دیدگاه دیگران را هم می‌گفت و بعد دیدگاه خودش را می‌گفت و اثبات می‌کرد که مکتب اهل بیت(ع) درست است. بعد به یک دورانی می‌رسد که فقط یک حرف بدون سوال و بحث حکمفرماست. این برای مدیریت‌ها خوب است. مدیریت‌های محافظه‌کار و ترسو و راحت‌طلب هر چه بحث کم‌تر باشد راحت‌تر هستند و بیلان کار می‌دهند. اما مذهب و تفکر مذهبی از داخل خالی می‌شود و آن را موریانه می‌خورد. بعد با یک هجوم از بیرون متلاشی می‌شود. چطور است که بعضی از ملت‌ها در یک شرایطی، حتی دشمن کشورش را اشغال می‌کند ولی از نظر فرهنگی 50 سال نشده سوار دشمن متجاوز می‌شود؟ مثل گاو از او سواری می‌گیرد. برای این است که او فرهنگ ندارد و این‌جا قدرت فرهنگی است. حتی قدرت نظامی نباشد و قدرت فرهنگی باشد معادله بر می‌گردد. اما عکس آن هم هست. یعنی وقتی قدرت خلاقیت فرهنگی ضعیف بود و گفتگو و بحث نبود و آزادی بیان توأم با اخلاق و منطق نبود شما رشد نمی‌کنی. پرورش پیدا نمی‌کنی و یک بعدی جلو می‌روی. لذا شما می‌بینید فرد به لحاظ محفوظات فقه و کلام و تفسیر را می‌داند و 30 سال درس خوانده است اما در اولین تماس مستقیم عینی که با دیدگاه‌ها و مکاتب دیگر پیدا می‌کند یا وا می‌دهد یا متوجه نیست و به فرد مقابل سواری می‌دهد و نمی‌فهمد که چه می‌گوید. او از این استفاده می‌کند و این هم نمی‌فهمد. ما دیده‌ایم آدم فاضلی که فقه و اصول و فلسفه و عرفان و کلام را خوانده و بعضی از دیدگاه‌های مکاتب دیگر که ترجمه می‌شود و این از اول تا آخر آن را می‌خواند اشکالش را متوجه نمی‌شود. طرف با یک بسم‌الله الرحمن الرحیم و یک تظاهر مذهبی او را بازی می‌دهد و او اصلاً نمی‌فهمد که این کتاب در نقطه‌ی مقابل مکتب خود اوست. برای این‌که اصلاً آشنا نیست. برای این‌که بدون سوال درس خوانده و آمده و فقط حفظ کرده است. ذهن او را هیچ سوالی نگزیده است. درگیر هیچ مسئله‌ای نشده است. به هیچ سوالی جواب نداده است. جلوی هیچ پرسشی مضطرب نشده که برود مطالعه بکند و شب‌بیداری بکشد از این و آن بپرسد و جواب آن را پیدا کند. همین‌طور خوانده و جلو آمده است. درست است که هزینه‌ی این حالت محافظه‌کاری و راحت‌طلبی کم‌تر است اما منجر به پوسیدگی و آسیب‌پذیری و خطرات سنگین و فروپاشی ناگهانی می‌شود. دیده‌اید که ظاهر بعضی از جوامع درست است و یک مرتبه قالب تهی می‌کنند؟ مثل ساختمانی می‌مانند که دکور آن درست است اما موریانه آن را خورده است. اگر یک طوفان بیاید می‌ریزد. ولی یک ساختمانی که آجر آجر آن را با زحمت و مشقت و دقت چیده‌ای و بالا آمده است، اگر صد روز هم طوفان بیاید سر جای خود می‌ماند. برای این‌که با فکر فهمیده‌ای و جلو آمده‌ای. بله، هزینه دارد. تلفات هم دارد. اما اگر درست مدیریت بشود آدم‌هایی قوی ساخته می‌شوند. شما سیاهه لشکر و کمی نگاه نکن. وقتی فضا برگردد باد این سیاهه لشکرها را می‌برد. وقتی فضا به طور جدی بر می‌گردد همین سیاهه لشکرهایی که این طرف هستند یک مرتبه به آن طرف میدان می‌روند. این‌طور هستند. روی سیاهه لشکر حساب نکن. افراد محدود اما ریشه‌دار و عمیق گاهی هر چند نفر یک امت هستند و یک امت را نگه می‌دارند. این افراد باید زیاد بشوند و این جز با گفتگو و مناظره و شنیدن و گفتن دیدگاه‌های مختلف و شراکت و عقل جمعی امکان ندارد. یکی دیگر از موانع آن این است که بعضی‌ها بین تعبد و تعقل یک تعارضی می‌بینند. آن تعبدی که با تعقل و گفتگو و اختلاف نظر منافات دارد و از هم می‌پاشد اهل بیتی نیست. تعبدی که اهل بیت(ع) از ما خواسته‌اند مستند به تعقل است. یعنی تسلیم می‌شوم چون این عقل حجت خداست و تسلیم شده است. من نمی‌گویم مفاهیم فراعقلی وجود ندارد. حتماً وجود دارد. «لا تقف ما لیس لک به علم...» قرآن به معنی علم‌محوری است. علم بعد از پاسخ به سوالات پیدا می‌شود. قبل از سوال علم پیدا نمی‌شود. ایمان قبل از ایمان اصلاً ایمان نیست بلکه توهم ایمان است. ایمان خیالی است. ایمان و کفر و نفاق بعد از آگاهی است و قبل از آگاهی نیست. همه‌ی‌ما تا قبل از آگاهی مستضعف و جاهل هستیم. جاهل نه مؤمن است و نه کافر و منافق است. جاهل، جاهل است. بعد از آگاهی است که انسان‌ها به مؤمن و منافق و کافر تقسیم می‌شوند و لازمه‌ی این آگاهی بحث و گفتگو است. حالا من به بعضی دیگر از این موانع اشاره می‌کنم. یک علت اصلی که گفتمان‌ها و مکاتب غیر دینی، یک زمانی جریان‌های مارکسیستی و یک زمان‌هایی جریان‌های لیبرالیستی، گفتمان‌های غیر دینی و ضد دینی در جامعه‌ی دینی به اسم روشنفکری مخاطب و طرفدار پیدا می‌کنند به علت رکود در تولید فکر و تولید علم است. البته تولید علم یک اصطلاح خاص است و الا علم قابل تولید نیست. علم را تولید نمی‌کنند. علم به معنای لغوی کلمه کشفی و اکتسابی است. اما این که می‌گویند تولید علم به مفهوم رشته و نظام درسی و نظم دادن به گزاره‌های علمی است. یعنی به عنوان یک مقوله‌ای است که قابل عرضه به زبان جهانی باشد. تولید علم به این معناست و الا علم به معنی لغوی کلمه تولیدی نیست. چرا در رسانه‌ها، سبک زندگی مکاتب و آیین‌های دیگر در جامعه‌ی ما الگو می‌شود؟ چرا پوشش و خورش و ازدواج و طلاق آن‌ها الگو می‌شود؟ برای این‌که یک الگو و سبک زندگی شیعی و اسلامی و اهل بیتی و معقول و معاصر و عملی، به موقع و به قدر کافی به جامعه عرضه نمی‌شود. چرا عرضه نمی‌شود؟ چون تولید نمی‌شود. یا اگر تولید شده درست توزیع نمی‌شود. چرا تولید و توزیع مشکل دارد؟ برای این‌که نظام کار جمعی، گفتگوی جمعی و رسیدن به عقل و عرضه‌ی جمعی وجود ندارد یا حداقل ضعیف است. شما باید در گفتگوها این‌ها را آب‌بندی کنید. این‌ها کجا آب‌بندی می‌شود؟ یکی از مشکلاتی که داریم و هنوز هم هست و بعضی‌ها فکر می‌کنند این دگماتیزم و جزمیت ریشه در اصل دینداری و تعبد و تفکر دینی دارد، چون یک نوع جزمیت و یقینی هست و یک مغالطه‌ای که می‌کنند این است که دین حق است، اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) حق مطلق هستند، ما پیروان اهل بیت(ع) هستیم، پس ما حق مطلق هستیم. کسی که حق مطلق است احتیاج ندارد با کش دیگری بحث بکند. اصلاً جای بحثی نیست چون همه چیز روشن است. این همان مغالطه‌ی بزرگ و خطرناک است. همان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و همان قرآنی که می‌گویند حق مطلق هستند گفته‌اند «شاورهم...». همان‌ها گفته‌اند «امرهم شورا بینهم...» همان‌ها گفته‌اند که گفتگو کنید. همان‌ها گفته‌اند تضارب آرا باشد و افکار خودتان را به میدان درگیری فکری بفرستید. همان‌ها گفته‌اند «من استبد برأیهِ هلک...» تک‌اندیشی و تک‌محوری و خودمحوری در حوزه‌ی نظر به معنی نابودی معرفتی است. همان‌ها گفته‌اند تحجر خطرناک است. همان‌ها گفته‌اند کسانی که در مورد همه چیز می‌گویند «ادری، ادری، ادری» و ما همه چیز را می‌دانیم و لازم نیست با کسی بحث کنیم منحط هستند. همان‌ها گفتند «لا ادری نصف العلم...» قدرت گفتنِ «نمی‌دانم» نیمی از علم است. کسی که در عمرش نمی‌تواند بگوید نمی‌دانم و همه چیز را می‌داند علم ندارند. اهل بیت(ع) فرمودند این‌ها اولاً جاهل و احمق هستند و ثانیاً مؤمن هم نیستند. مؤمن نمی‌گوید من همه چیز را می‌دانم. همان‌ها گفته‌اند بحث و گفتگو بکنید. خودشان با مخالفین مناظره کرده‌اند. همان‌ها برای مناظره شاگرد تربیت کردند. نظارت می‌کردند و به هر کسی اجازه نمی‌دادند در هر رشته‌ای مناظره کند. ما دو، سه مفهوم داریم که این مفاهیم به جای خودش درست است اما استفاده‌های غلط می‌کنیم. یکی از نتایج آن هم این است که عقل جمعی و مشارکت در بحث و نقدپذیری و مناظره تعطیل می‌شود. یکی همین اشتباه فهمیدن مفهوم تعبد است. نمی‌فهمیم که این تعبد محصول تعقل است و در برابر تعقل نیست. یکی همین است که می‌گویند ما نیازی نداریم که خودمان با همدیگر بحث بکنیم و بیخودی اختلاف به راه بیندازیم. همین‌طور بهتر و آرم‌تر است. یکی این است که می‌گویند تن دادن به گفتگو و جدی گرفتن آن منافات دارد با این‌ که می‌گوییم حق مطلق در قرآن و اهل بیت(ع) وجود دارد و ما هم پیروان حق مطلق هستیم. آن‌ها حق مطلق هستند ولی به تو چه مربوط است؟ به من و تو چه مربوط است که آن‌ها حق مطلق هستند؟ اصلاً من و تو همین‌ها را درست نفهمیدیم و باید در فهم همین‌ها با همدیگر بحث بکنیم. ما و شما در یک کلیات و مبهماتی توافق داریم. ما چه کسانی هستیم؟ ما طلاب حوزه‌ی تشیع هستیم. اسم ما این است. می‌خواهید از مباحث منطق و معرفت‌شناسی تا مباحث کلامی و الهیاتی و تا فقهی و حدیث و تاریخ صد سوال طرح کنیم که ببینید صد نظر در این‌جا هست. از جاهلانه تا عاقلانه نظر هست. می‌خواهید ببینید چقدر اختلاف است و اصلاً بحث نشده و ثابت نشده که کدام یک از این‌ها دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع) است. بسیاری از افکار و عقاید ما نه ربطی به قرآن و نه ربطی به اهل بیت(ع) دارد. بله، همه‌ی ما در روضه‌ی اممام حسین(ع) می‌نشینیم و سینه هم می‌زنیم ولی اسم این که تفکر اهل بیتی نشد. اصلاً خیلی از عقاید ما غلط و خام است و با هم تناقض دارد. من در حوزه‌ی مشهد و قم بوده‌ام. تا 5، 6 سال درس خارج که در قم بودیم، در تمام این دو حوزه که فعال‌ترین حوزه‌های شیعه در جهان بودند، چون شیعه حوزه‌ای با این فعالیت و به این بزرگی ندارد، نجف و جاهای دیگر که این‌طور نبودند. ما فقه و اصول خواندیم و همین درس‌های رسمی را خواندیم ولی یک نفر ننشست این دریای معارف پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در عرصه‌ی سبک زندگی و تمدن‌سازی را بگوید. مباحثه‌ی طلبگی که برای فهم متن بود و همان هم خوب است. ولی یک نفر نگفت بنشینیم بحث کنیم تا ببینیم مثلاً در فلان بحث این موضوع چطور است. اسم این‌ها کادرسازی نیست. می‌دانید نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که صد هزار طلبه داریم ولی دشمن هست و نیروی خودی نیست. در حوزه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی دکترها زیاد شده‌اند. پس ما مشکل مدرک و مشکل این مباحث را نداریم و الحمدلله در حوزه و دانشگاه کمیت تحصیل‌کرده و سیاهه لشکر زیاد است. ولی می‌بینید دشمنان قرآن و اهل بیت(ع) رای همین جامعه‌ی ما و همه‌ی جوامع اسلامی سبک زندگی و سبک تفکر تولید می‌کنند و ما هم مصرف می‌کنیم. شیعه‌ای که حکومت تشکیل داده و در دهه‌ی چهارم تشکیل حکومت است باید بنشیند و معضلات امروز اجتماعی حکومتی این مردم را به همان سبک درس خارج دقیق بحث بکند. البته کسانی به صورت پراکنده و ناقص و سطح دو و شخصی هستند اما در نظام نیست. هنوز شما می‌بینید در بسیاری از عرصه‌ها کشورهای مختلف می‌پرسند آیین‌نامه‌ی شما در حوزه‌های مختلف چه هست؟ نگاه مکتب شما به خانواده و ورزش و محیط زیست و حقوق زن و حقوق کودک و جنگ و صلح و دگراندیشان و غیره چه هست؟ می‌گویند یک چیز مختصر و مفیدی به ما بدهید. در اسپانیا یک پارلمان ادیان بود که همه‌ی مذاهب و ادیان دنیا از شرک و خرافه تا توحیدی به آن‌جا آمده بودند و بحث می‌کردند و دیدگاه‌های خود را می‌گفتند. آداب دعای خود را هم اجرا می‌کردند. دعای بعضی کلاً رقص است. در سالن می‌رقصیدند و همه هم می‌نشستند. می‌بینید یکی آن طرف صلوات می‌فرستد، یکی می‌رقصد، یکی تنبک می‌زند، یکی ملق می‌زند، یکی سجده کرده و هر کسی نشان می‌دهد که مذهب ما این‌طور است و عبادت و نگاه آن این است. همه نشان می‌دهند. یک بخشی هم داشت که نمایشگاه بود و همه‌ی ادیان و مذاهب حق داشتند خودشان را روی بخشی از این دیوار معرفی بکنند. تمام این‌ها مطلب آورده بودند به غیر از جهان اسلام و شیعه. دیواری که برای جهان اسلام بود فقط 30، 40 عکس داشت. عکس خانم‌های کشورهای اسلامی و لباس‌های مختلف آن‌ها آن‌جا بود. این اسلام شد. شیعه هم که هیچ. دیواری که مخصوص بهایی‌ها بود 4، 5 برابر کل جهان اسلام بود. حالا بهاییت که از اول تا آخر چرند است و اصلاً حرفی ندارد. با حقه‌بازی ولی هنرمندی مانیفست بهاییت و محیط زیست و کودک و دگراندیشان و حقوق بشر و عدالت اجتماعی را نوشته بودند. چرند بود. همه من‌درآوردی بود. اصلاً چنین چیزهایی نیست. ولی مانیفست خود را ارائه داده بود. به بخش اسلام که می‌رسی می‌بینی 4، 5 نمونه عکس هست. در پارلمان ادیان همه‌ی ادیان آمده‌اند تا نمایش بدهند و این هم نمایش ما شده است. این به خاطر آن است که بحث و مناظره نمی‌کنیم. برای این‌که مطالعه‌ی‌ انتقادی نمی‌کنیم. می‌خواهیم بی سر و صدا بیلان کار بدهیم. می‌خواهیم بگوییم ما این‌قدر دانشجو و طلبه داریم و این‌ها مدارک گرفته‌اند و رفته‌اند. اصلاً آن‌هایی که می‌خواهند به ما و شما آموزش بدهند باید چه چیزی را آموزش بدهند؟ باید در تنگنای مخالفین گیر کنی تا عقل تو به کار بیفتد. شما فکر می‌کنید اگر همین کمونیست‌ها و لیبرالیست‌ها و جریان‌های مختلف، در حوزه‌ی معرفت‌شناسی پوزیتیویست‌ها، در حوزه‌ی روانشناسی و انسان‌شناسی اگزیستانسیالیت‌ها نبودند و این حرف‌ها را نمی‌زدند همین چند ده جلد کتاب هم که در زمان قبل انقلاب یا اوایل انقلاب تولید شد، وجود داشت؟ نه. حالا الان وهابی‌ها در رسانه‌ها و ماهواره‌ها به شیعه تهمت می‌زنند و راست و دروغ را با هم قاطی می‌گویند و یک عده هم به فکر افتاده‌اند که جواب وهابی‌ها را بدهند. حالا این هم انفعالی است ولی همین مقدار هم که کار می‌کنند به خاطر این است که طرف مقابل یک چیزهایی می‌گوید و الا نمی‌گفتند. حوزه‌ی قم و مشهد و اصفهان باید در هر تخصصی در برابر هر دین و مکتبی صد یا دویست متخصص درجه یک داشته باشند. باید 300 اسم بدهی. از لیبرالیزم و مارکسیزم بگویند و بگویند دیدگاه‌های اقتصاد اسلامی به کدام دیدگاه این‌ها نزدیک‌تر است و به کدام دورتر است و چرا. باید دویست متخصص بلند بشوند. در فقه اقتصاد، فقه جزایی و حقوقی، فقه خانواده باید 500 متخصص درجه یک بلند بشوند و بگویند ما با تمام دیدگاه‌های مختلف در سطح جهان بحث می‌کنیم. حب اهل بیت(ع) فقط پا برهنه به حرم رفتن نیست. این‌ها آسان است. غیر علما هم این را بلد هستند. یک وظیفه‌هایی خاص علماست که از غیر علما بر نمی‌آید و آن این است که شب تا صبح بیدار باشی و ببینی مخالفین تو چه می‌گویند و درست بفهمی و بتوانی درست و آبرومندانه به این‌ها جواب بدهی. باید طوری باشی که در هر عرصه‌ای تا گفتند مکتب و شیعه‌ی اهل بیت(ع) چه می‌گوید؟ شما بگویی این را می‌گوید. بگویی در برابر تو این را می‌گوید و در برابر دیگری آن را می‌گوید. دانشگاه‌ها دارالترجمه شده است. این سنگرها خالی است. باید 30 سال بکشید. مدرک را کنار بگذار. باید زحمت بکشی و باید بحث کنیم. اول باید با همدیگر بحث کنیم. 40، 45 سال پیش امثال مطهری می‌گویند چه لزومی دارد مردم در همه‌ی مسائل فقه از یک نفر تقلید کنند؟ اصلاً کدام فقیه است که بگوید من در تمام ابواب فقهی متخصص درجه اول هستم. به لحاظ سبک و موضوع و مسئله و منابع اشراف دارم. این اشتباه است. نتیجه این می‌شود که شما دادگاه خانواده داری ولی ده نفر فقیه متخصص در مسائل خانواده‌ی امروز نداری. نتیجه این می‌شود که پرونده‌های فساد اداری در دادگستری تشکیل شده و شما 20 نفر فقیه متخصص که مسائل بانک و ربا و معاملات جدید را به لحاظ موضوعی و حکم به طور دقیق بشناسد و بتواند قضاوت کند و کارشناس باشد و 4 نفر حسابدار با اعداد ریاضی و رقم کلاه او را بر ندارد نداری. برای این‌که در کلیات فقیه هستند. حالا من بقیه را نمی‌گویم که معارف قرآن و روایات اقیانوسی است. ما باید فقیهی داشته باشیم که در امر هنر و رسانه متخصص باشد. تمام دیدگاه‌های مختلف را در این حوزه بخواند. شما می‌دانید در حوزه‌ی معماری و شهرسازی چقدر مکاتب هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، حقوقی و اخلاقی وجود دارد و الان در دنیا این مکاتب با معماری درگیر هستند. در عرصه‌ی مباحث جهانی هم نداریم که از منظر شیعی و اسلامی و قرآنی با آن دقت وارد این بحث‌ها شده باشد. برای چه؟ برای این‌که کرسی بحث و گفتگو و مناظره و نقد در حوزه‌ی نسبت فرهنگ اسلامی با معماری و شهرسازی نداریم. کسی را نداریم که بنشیند و فقط راجع به فقه و فضای سایبری بحث تخصصی بکند و مناظره و بحث کنیم. فقه و خانواده هم همین است. این‌ها زحمت می‌خواهد. این حالت که ما لمعه و مکاسب و کفایه را بخوانیم و توهم‌ اسلام‌شناسی به ما دست بدهد درست نیست. حالا که این‌ها را هم نمی‌خوانیم. آن زمانی که ما در مشهد بودیم چیزهایی می‌خواندیم و الان که می‌پرسم می‌بینم این‌ها چیزهای دیگری می‌خوانند. ما در همین حوزه‌ی مشهد از 7 صبح تا اذان ظهر می‌رفتیم و دوباره از ساعت 2 بعد از ظهر تا غروب می‌رفتیم و درس و بحث داشتیم. به این کتاب‌های عادی صرف و نحو و سیوتی و مغنی هم اکتفا نمی‌شد. مقامات حقیقی بگو، متول بخوان، مختصرالمعانی را دوباره تکرار کن، در منطق چه بگو، حاشیه ملا عبدالله و شرح شمسیه بگو. همه‌ی این‌ها را که طی می‌کردیم باز احساس گناه می‌کردیم. چون فلان استاد می‌گفت طلبه‌های امروز بی‌سواد هستند. رساله و کفایه را می‌خواندیم و در کنار آن می‌رفتیم قوانین مرحوم میرزای قمی را مباحثه می‌کردیم. زمان ما که متول و قوانین را می‌خواندند. حالا شما چه طلبه‌هایی هستید که مختصر المختصر المخصتر می‌خوانید. البته من نمی‌خواهم نقد کنم. به قول بعضی از اساتید که می‌گفتند لازم نبوده شما متول و غیره را بخوانید و می‌توانستید به روش خیلی مختصرتر و دقیق‌تر و علمی‌تر بخوانید. من را این می‌پذیرم ولی بحث زحمت‌کشی است. استادهای ما می‌گفتند ما طلبه بودیم و شما بطله هستید و ما همیشه احساس عذاب وجدان داشتیم. حالا می‌پرسیم این‌ها چه می‌خوانند؟ ما به این شکل نمی‌توانیم تمدن‌سازی بکنیم. برادرها و خواهرها قافیه را می‌بازیم. یک عده هم رها می‌کنند و برای رشته‌های علوم انسانی به دانشگاه می‌روند و بدون قدرت داوری و تطبیق طوطی‌وار یک مدرکی می‌گیرند و می‌روند. آشنا شدن با مفاهیم و مبانی و متد تفکر اسلامی و بعد با این نگاه وارد عرصه‌ی علوم اجتماعی و انسانی و تمدن‌سازی شدن هنر است. نه این‌که این را بخوانی، آن را هم بخوانی و جداگانه دو مدرک هم بگیری و دکتر حجت الاسلام بشوی. این مشکل تو را حل می‌کند ولی مشکل اسلام و مسلمین را حل نمی‌کند. آسیب‌شناسانه و دردمندانه به سراغ این مسائل برویم. ببینیم جهان اسلام در کجا به چه کسانی و چه چیزهایی احتیاج دارد. در خیلی از حوزه‌ها حتی ما ده مقاله که اسلام باشد نداریم. ما داریم فردی را که معمم است و به این رشته‌ها می‌رود و همان‌ها را می‌خواند و همان حرف‌های غربی‌ها را می‌گوید. امضای او حجت الاسلام است ولی حرف‌های همان‌ها را می‌زند. نهایتاً دو روایت هم در تأیید آن‌ها می‌آورد. قدرت اجتهاد و نظریه‌پردازی ندارد که بگوید کجای این حرف غلط است و کجای این حرف درست است و مثلاً پیشنهاد ما این است. علامه طباطبایی و امثال این‌ها فکر تولید کردند. مفاهیم اسلامی را در حد خودشان خوب خواندند و بعد با مفاهیم غیر اسلامی و رقیب آشنا شدند و بعد تولید فکر کردند. ترجمه‌ی تطبیقی نبود. در این بحث آقا سید احمد زنجانی در کتاب «الکلام» این نقل قول را عیناً از مرحوم آقا شیخ عبدالکریم نقل می‌کند. آقا شیخ عبدالکریم حائری که دیگر روشنفکر زده و روشنفکر مسلک نبود. یک آخوند حوزوی که مؤسس و مجدد حوزه‌ی قم است. پدر حوزه‌ی جدید شیعه است. ایشان می‌گوید طلبه‌ها باید یک دوره فقه عمومی، کلام عمومی، تفسیر عمومی بخوانند و با متد آشنا بشوند و بعد باید تخصصی بروند. ما باید فقیهی داشته باشیم که به طور ویژه بعد از دوره‌ی عمومی متخصص فقه عبادت بشود. یکی متخصص فقه معاملات بشود. باز خود معاملات انواع و اقسام دارد و باید متخصص در یکی از زیرمجموعه‌های آن بشود. فقیه متخصص در حدود و تعزیرات بشود. چون هزاران مسئله‌ی دادگاهی و حقوقی و مدنی و جزایی الان مطرح است که فکر و اجتهاد و موضوع‌شناسی می‌خواهد. این‌قدر پرونده زیر بغل تو می‌زنند و فقیه رسمی هم هستی. اصلاً نمی‌توانی تشخیص بدهی که این مصداق کدام یک از مفاهیم اسلامی است. این موضوع کدام یک از آن احکام است. نمی‌توانی تشخیص بدهی. این کار می‌خواهد. مرحوم آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید چطور در پزشکی متخصص حلق و گوش و چشم و بینی و عضلات و کبد و کلیه داری که بعد از یک دوره‌ی عمومی متخصص می‌شوند؟ در تمام مباحث اسلامی هم باید همین‌طور باشد. طلبه‌ها باید یک کلیاتی را بدانند. باید کلام و دفاع استدلالی از عقاید اسلامی و شیعی را بدانند و بعد خود این کلام صد زیرمجموعه دارد برای این‌که الان صدها مکتب و مذهب در دنیا است. ممکن است شما بگویی این ضرورتی ندارد. اگر قبلاً هم ضرورت نداشته الان دیگر ضرورت دارد برای این‌که هم به لحاظ عملی در سبک زندگی شما دخالت می‌کنند و برای من و شما و بچه‌ی ما سبک لباس و سبک زندگی و رژیم غذایی و نوع رفتار جنسی را تعریف کرده‌اند و ما هم به دنبال آن‌ها می‌رویم. این به لحاظ عملی است. به لحاظ نظری و رسانه‌ای هم با این رسانه‌ها تکلیف مشخص است. الان در جیب هر بچه‌ای یک موبایل است. این یعنی یک اینترنت و ارتباط جهانی است. این یعنی یک دوربین فیلمبرداری است. این یعنی یک رسانه‌ی جهانی است و گیرنده و فرستنده‌ی جهانی است. الان دیگر دوره‌ای نیست که این حرف‌ها را بزنی. ملتی که هر سال 7، 8 میلیون نفر از آن به خارج از کشور می‌روند و می‌آیند و ملت‌های دیگر و سبک‌های زندگی دیگر را می‌بیند. می‌گوید این‌ها کافر هستند. این کافرها که بد نیستند. این‌ها که بهتر و درست‌تر از ما زندگی می‌کنند. هم مؤدب‌تر هستند و هم منطقی‌تر هستند و هم کارهای عقلایی‌ می‌کند. این چطور است؟ شما 15 یا 20 میلیون آدم تحصیل‌کرده و دانشگاهی داری که همه‌ی این‌ها در دانشگاه کتاب‌های ترجمه شده را می‌خوانند که حالا خیلی از این کتاب‌ها هم کتاب‌های درستی است و با اسلام منافاتی ندارد ولی بخشی از آن هم منافات دارد. پس هم به لحاظ عملی و هم به لحاظ نظری، گفتگو با دیگران و شناخت دیگران و مناظره و بحث و تخصصی شدن و شورایی شدن و مشارکتی عمل کردن و تقسیم کار در همه‌ی علوم ضرورت دارد. این هم معلول تکامل علم است و هم علت تکامل علم است. معلول است برای این‌که یک علم وقتی تکامل پیدا می‌کند باید به مسائل دقیق‌تر و جزئی‌تر برسد و برای همین باید بیشتر گفتگو و بحث بکنی و نظرات مختلف بیشتری را ببینی و بفهمی اشتراکات و تفاوت‌های این‌ها کجاست. این اتفاقات جز در کرسی‌های مناظره و آزاداندیشی در کجا می‌افتد؟ جای دیگری وجود ندارد. این کرسی‌ها از غیر اسلام به جهان اسلام نیامده است. این کرسی‌ها را اهل بیت(ع) تأسیس کردند. این کرسی‌ها را امام رضا(ع) تأسیس کرده است. شیعی خالص است. کرسی‌های مناظره و آزاداندیشی و نقد و نظریه‌پردازی کرسی‌های خالص شیعی و اهل بیتی است. بدون انفعال، بدون غرب‌زدگی و شرق‌زدگی است. خود این هم برای تکامل و گسترش رشته‌ها علت می‌شود. هر چه این بحث و گفتگو بیشتر بشود فکرها متمرکز می‌شود و سوالات لیزری‌تر و دقیق‌تر می‌شود و اختلافات شفاف‌تر و محل نزاع روشن می‌شود. خلی از بحث‌هایی که ما می‌کنیم به این دلیل است که چون با دیگری گفتگو نمی‌کنیم خیال می‌کنیم تمام شده فهمیدیم. از مسائل و اختلاف نظرهای کوچک در مباحث فقهی و اصولی بگیر و پیش برو. حالا می‌گویند فقه کم‌ترین جای بحث را دارد چون علم اعتباری است و اسناد و منابع آن هم روشن است. در عین حال چقدر قابل بحث است. تا به مسائلی می‌رسد که بیشتر عقلی و تجربی است و منسوسات و منقولات هم در آن کم‌تر است یا کلی‌تر و مطلق‌تر است. جای بحث خیلی زیاد است. ولی کجا بحث و گفتگو می‌شود؟ سابقاً می‌گفتند اخباری و اصولی و الان بحث تفکیکی و فلسفی و عرفانی است. چون من با اشخاص هر دوی این جریان‌ها از نزدیک آشنا هستم و منابع و آثار آن‌ها را می‌بینم متوجه می‌شوم که در بسیاری از اوقات اختلافات این‌ها صغروی است و کبروی نیست. نمی‌خواهم بگویم همه‌ی اختلافات این‌ها به این شکل است ولی بخش مهمی از آن‌ همین است فقط جایی که باید بنشینند و با هم بحث و گفتگو کنند این کار را نمی‌کنند. اصلاً بحث نمی‌کنند. مثل این‌که قرار نیست ما با هم صحبت کنیم. مثلاً یکی بگوید بانک‌ها ربوی است و دیگری بگوید غیر ربوی است. در این مورد با هم بنشینند و 7، 8 ساعت مباحثه‌ی طلبگی بکنند. امثال مطهری 50 سال پیش می‌گویند ما به شورای فقاهت احتیاج داریم که حتی فقها و مراجع دسته اول ما قبل از این‌که در مسائل اختلافی فتوا بدهند یک دوره با هم مباحثه و گفتگو کنند. حالا نگوییم مناظره کنند ولی یک دوره با هم بحث بکنند. 5 جلسه بحث بکنند و بعد فتوا بدهند. یکی دیگر از چیزهایی که مستمسک ما در حوزه شده که احتیاجی به بحث نیست این است که می‌گوییم حجت بر من تمام است. حجیت عقل ذاتی است. اجتهاد هر مجتهدی هم برای خودش حجت است و قطع‌آور است و دیگر احتیاجی نیست چون تقلید از دیگری حرام است. این‌جا صحبت از تقلید نیست. خیلی از مسائلی که ما فکر می‌کنیم حجت بر ما تمام شده برای این تمام شده که استغثا نکردی. در بحث فقهی می‌گویند یأس بعد الفحص. ما خیلی از اوقات یأس بلا فحص داریم. بسیاری از موضوعات در حوزه‌ی جامعه‌سازی و تمدن‌سازی و در حوزه‌ی اقتصاد و سیاست و تعلیم و تربیت اسلام هست که فحص دقیقی نشده است. هزاران آیه و حدیث دست‌نخورده است و برای نظام‌سازی روی آن فکر نکرده‌ایم. معادن عظیم استخراج نشده در قرآن و حدیث هست. باید با عقل به سراغ آن برویم و با گفتگوی عقل‌ها و مباحثه این‌ها کشف می‌شود و بیرون می‌آید. بخش عظیمی از قرآن و حدیث هنوز در حوزه‌ی تمدن‌سازی و جامعه‌سازی بکر است. برای هر کدام از این‌ها صدها هزار پایان‌نامه و کار و دقت لازم است. این حوزه‌ی مشهد وقتی رضوی می‌شود که هفته‌ای یک جلسه‌ی مناظره در فقه، یکی در کلام، یکی در تاریخ، یکی در حدیث، یکی در تفسیر، یکی در جامعه‌شناسی، یکی در اقتصاد اسلامی برگزار بشود. هر هفته چند نفر بیایند و مقاله و پایان‌نامه ارائه کنند. اساتید این‌جا نشسته باشند و نقد کنند. طلبه‌ها و دانشجوها سوال بکنند و بحث بکنند. در این صورت ما به مسیری خواهیم افتاد که بتوانیم در انتها بگوییم «من اراد ان یسئل الاسلام فالیسئل غیر محتشم...» این «عارفاً بحقه...» می‌شود. اگر قرار بود بگوییم همین چیزی که داریم و کافی است و کارها انجام شده است، من از شما سوال می‌کنم تا قبل از شیخ طوسی فقه شیعه چقدر بوده است؟ شیخ طوسی آمد و یک تحول عظیم به پا کرد. شیخ طوسی «مبسوط» را در فقه نوشت و فقه شیعه وارد یک مرحله‌ی جدیدی شد. اگر بعد از شیخ طوسی قرار بود بگویند تمام شد و شیخ طوسی کارها را انجام داد، چنان‌ که تا مدت‌ها گفتند، بعد یک مرتبه صاحب جواهر می‌آید و یک دوره فقه می‌نویسد. ایشان از 20 سالگی شروع کرده و تا آخر عمر طول کشیده است که 10، 12 برابر مبسوط است و بلکه بزرگ‌تر از این است. باز بگویند کارها تمام شد؟ بعد یک مرتبه شیخ انصاری آمده و چه در بحث طهارت و چه در بحث مکاسب یک فضای جدیدی را باز کرده که تا قبل از شیخ انصاری این بحث‌ها در شیعه مطرح نشده بوده است. باز 100 صد سال می‌گذرد و بگوییم تمام شد و شیخ انصاری همه‌ی کارها را کرده است؟ اگر این‌ها نبودند چه کار می‌کردی و چه می‌گفتی؟ در فلسفه و کلام هم همین‌طور است. چرا این‌ها کافی است ؟‌برای این‌که بحث و مناظره نمی‌کنیم. برای این‌که سوالات جدید مطرح نمی‌شود. این حقایق چه زمانی درست فهمیده می‌شود؟ وقتی که یا ما قبول بکنیم این علمی که در حوزه و علوم اسلامی هست علم واقعی نیست، یا بگوییم همین مقدار کافی است و جلوی رشد آن را بگیریم. اما اگر بخواهید رشد کند باید تخصصی پیگیری بشود و باید مشارکتی باشد. باید عقل جمعی و استنباط جمعی باشد. خیلی از بزرگان ما هستند که اگر با نظر دیگری در جهان اسلامی و شیعی بحث می‌کردند کتاب خود را طور دیگری می‌نوشتند. خیلی از حرف‌ها هست که ما خیال می‌کنیم می‌دانیم. در حالی که نمی‌دانیم. خیلی از مخالفین ما هستند که مطلب را درست‌تر از ما فهمیده‌اند. ما نفهمیدیم و او فهمیده و ما توهم می‌کنیم که فهمیده‌ایم. ولی چون گفتگو نکرده‌ایم و بحث نمی‌کنیم و ادامه نمی‌دهیم و منطقی و اخلاقی بحث نمی‌کنیم تا آخر دچار این توهم هستیم. تا تبادل نظر نباشد پیشرفت نخواهد بود. تا محصول کار خود را به همدیگر عرضه نکنیم و در معرض نقد همدیگر قرار ندهیم اشکالات کار خودمان را نخواهیم فهمید. تا با هم گفتگو و مناظره و طلبگی سالم اخلاقی نداشته باشیم نظریه‌های قوی و درخشان به موقع گسترش پیدا نمی‌کنند. چرا بعضی از بزرگان ما تا دو، سه قرن بعد از این‌که از این عالم رفتند کشف نشدند؟ صد سال بعد، دویست سال بعد کسان دیگری آمدند و آثار آن‌ها را خواندند و گفتند این که خیلی حرف مهمی است. آمده‌اند و گفته‌اند و پخش شده و یک مرتبه یک مکتب جدید و حلقه‌ی فکری جدیدی ساخته شده است. برای چه؟ برای این‌که در آن دوره فضایی نبود که کسانی بنشینند با این آقا بحث بکنند و بعد آن‌ها بفهمند که این کشف بسیار مهمی کرد. این حرف او را جدی بگیریم و درست مطرح بکنیم. حضرت امیر می‌فرمایند شما بدون همفکری و بدون نقد یکدیگر نمی‌توانید به حقیقت نزدیک بشوید. جای حقیقت مطلق محفوظ است و شما غیر از حقیقت هستید. شما باید به حقیقت نزدیک بشوید. فرمود «و اعلموا ان عبادالله ان مستحفظین علمه یسونون مسونه و یفجرون عیونه ...» آن‌هایی که بندگان حقیقی خدا هستند و به علم الهی می‌رسند سر خدا را نگه می‌دارند و مراتب حقیقت را رعایت می‌کنند. «یسونون مسونه». اما «و یفجرون عیونه...» چشم‌های معرفت را به شکل انفجارآمیز می‌گشایند و این مفاهیم را در سطح افکار عمومی پخش می‌کنند تا همه بشنوند و همه نظر بدهند و همه نقد کنند. «یتواصلون بالولایه...» ارتباط ولایی و دوستانه بین آن‌ها برقرار است. مدام همدیگر را می‌بینند و دیدگاه‌های مختلف را با هم طرح می‌کنند. «یطلاقون بالمحبه...» با دوستی و محبت همدیگر را ملاقات می‌کنند. اگر مناظره هم می‌کنند با عشق و محبت و صفاست. «یتساقون بکاسٍ رویه و یصدرون بریً...» یعنی یکدیگر را از جام اندوخته‌های علمی و فکری خود سیراب می‌کنند. همه‌ی ما باید تشنه‌ی دانستن آگاهی‌های همدیگر و نظرات همدیگر باشیم. حضرت امیر می‌گویند جامعه‌ی علمی واقعی یک چنین جامعه‌ای است که مدام با همدیگر نشست و برخاست کنند و با محبت یکدیگر را سیراب کنند. این بگوید من یک کشف جدید کرده‌ام و نظر تو چه هست و دیگری بگوید نظر من این است و نظر تو چیست و بپذیرند. جرئت لا ادری گفتن داشته باشند. جرئت گفتن اشتباه کردم را داشته باشند. جرئت این را داشته باشد که بگوید تو از من بهتر می‌فهمی. یکی بزرگان ما در نجف وقتی می‌بیند شاگردش سر درس آمده و سوال و اشکال می‌کند جلوی طلبه‌ها از منبر پایین می‌آید و می‌گوید ایشان بالا بیایند و این استاد است و از من عالم‌تر است. حوزه‌ی شیعه این بوده است. سلف صالح این بوده است که یک استاد درجه اول جلوی همه‌ی شاگردها و طلبه‌های خود این کار را می‌کند. یک طلبه‌ای تازه آمده و اصلاً او را نمی‌شناسد. سه جلسه آمد و سوال‌های او سوال‌های عالمانه و عمیق است. می‌بیند این یک آدم باسواد است و نمی‌تواند جواب سوال‌های این را بدهد. می‌گوید از فردا ایشان استاد است. من از فردا پایین می‌نشینم تا ایشان بالای منبر برود. حوزه‌ی شیعه این بوده است. ما در همه‌ی علوم حوزوی و علوم انسانی باید شوراهای تخصصی دقیق داشته باشیم و از این قوانینی که تحت عنوان علم و علمی در همه‌ جای دنیا رعایت می‌شود کار کنیم. در «مریة المرید» شهید ثانی راجع به آداب مناظره بحث‌هایی دارد که من خواهش می‌کنم رفقا به آن رجوع بکنند و ببینند اگر این آداب به لحاظ اخلاقی و حقوقی رعایت بشود این کرسی‌ها چقدر دقیق و خوب تشکیل می‌شود. می‌گوید اول یک مناظره‌ی اسلامی هدفش کشف حقیقت و انتقال حقیقت است. هدف آن اظهار فضل و باسوادی نیست. این هم یکی از مرض‌های بسیار بدی است که در حوزه و دانشگاه هست. در روایات فرمودند یکی از قوی‌ترین آفاتی که تا آخر در علما هست همین آفت حسد و جاه‌طلبی است. می‌بینی طرف آدم فاضلی است و به رفیق خود می‌گوید که بی‌سواد هستی. جلوی جمع می‌گوید او بی‌سواد است. برای چه؟ چون نظر این با او فرق می‌کند بی‌سواد است. شهید ثانی می‌گوید او بی‌سواد نیست بلکه جنابعالی تهذیب نفس نکرده‌ای. تو آدم نیستی. می‌گوید اگر کسانی کرسی‌های نقد و مناظره را به راه بیندازند و هدف آن‌ها اظهار فضل و خودنمایی یا تخریب دیگری و بی‌آبرو کردن کسی باشد، شرکت در آن مناظره حرام است. این جدال و مراع است. این مناظره‌ی شیطانی است و مناظره‌ی رحمانی نیست. می‌گوید از نشانه‌های الهی و اسلامی بودن مناظره، هدف مناظره است که با امید تأثیرگذاری در مخاطب وارد بحث بشوند. اگر امید تأثیر نیست وارد این بحث نشود. دیگر این‌که آماده برای تأثیرپذیری هم باشی و الا مناظره نیست. یعنی درست است که به یک حرفی یقین داری ولی آمادگی روحی و روانی داشته باشی که اگر در این جلسه به من ثابت شد که آن چیزی که من به آن یقین دارم غلط است و علم نبوده و جهل مرکب بوده من نظر خود را عوض بکنم و پافشاری و لجاجت نکنم. برای همه‌ی این‌ها روایت می‌آورد. کسانی که با لجاجت وارد گفتگو با مخالف می‌شوند بی‌تقوا هستند. یعنی کسی که بفهمد حرفش غلط است و باز هم بگوید. شهید ثانی می‌گوید این‌هایی که در مناظره نظر طرف را تحریف می‌کنند، یعنی فرد مقابل چیز دیگری می‌گوید و این چیز دیگری را به او نسبت می‌دهد بی‌تقوا است. این فرد مؤمن نیست. این مناظره حرام است. این مراع و جدال است. همان چیزی را بگو که او می‌گوید. چرا حرف او را عوض می‌کنی؟ چرا او را تحقیر می‌کنی؟ چرا به او توهین می‌کنی؟ اگر بدانی طرف مقابل تو سخن تو را نمی‌پذیرد و زیر بار حق نمی‌رود ولو خطای او برای تو واضح باشد مناظره با او جایز نیست. چون این جدل و لجبازی و اهانت و آبروریزی و جنگ اعصاب است. هدف او حقیقت نیست.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha